داستان دوتا فرشته
یه روز دو تا فرشته بهم میرسن و یکیشون به اون یکی میگه:
اگه بدونی خدا به من چه ما موریتی داده سخت تعجب میکنی
اون فرشته دیگه میگه:
تو هم اگه بدونی خدا به من چه ماموریتی داده دو برابر تعجب میکنی
خلاصه این دو تا فرشته با هم به توافق میرسن که ماموریتاشونو بهم بگن.
فرشته اول میگه : یه ماهی تو دریا داره شنا میکنه و یه ماهیگیری هم مشغول ماهی
گرفتنه ، من از طرف خدا مامورم که این ماهی رو بیارم و تو تور این ماهیگیر بندازم و این
ماهیگیر ، این ماهی رو به شهر ببره ، تو اون شهر یه حاکم ظالمی حکومت میکنه که چند
روزی هست که مریضه و در بستر بیماری قرار داره و خدا شفای اون حاکم ظالم و تو این
ماهی قرار داده و میخواد این ماهی به وسیله چندتا واسطه به اون حاکم ظالم برسه و شفا
پیدا کنه . خلاصه فرشته اولی ماموریتشو تعریف میکنه و نوبت به فرشته دومی میرسه .
فرشته دوم میگه : یه عابد ، زاهدی تو بیابون زندگی میکنه و همیشه در حال عبادت و ذکر و
دعاست و ما عرشیان همیشه به صدای زیبای اون عادت داریم ، اما این عابد چند روزی است
که گرسنه است . امروز این عابد در بیابان یه گیاه شیرین پیدا کرده و میخواد اونو با آب
بجوشونه و بخوره تا این باعث بشه که کمی از ضعف گرسنگی رها بشه . من از طرف خدا
مامورم تا سنگ زیر ظرف اونو شل کنم که ظرف اون برگرده و اون نتونه اونو بخوره.......
خلاصه هر دوتا فرشته ماموریتهای خودشونو انجام میدن و میان پیش خدا و به خدا میگن :
خدایا حکمت این دوتا ماموریتو واسه ما روشن کن...
خدا میفرماید : اون حاکم ظالم یه روز در شهر داشت سوارکاری میکرد ، اونجا بچه ها داشتن
نگاهش میکردن که بین اون بچه ها یه بچه یتیم هم بود حاکم که داشت از اونجا رد میشد یه
دست نوازشی به سر اون کشید و اون بچه تا مدتها در بین دوستاش به خاطر اون نوازش
احساس شادی و خوشحالی میکرد و امروز که بیمار شده بود و وقت مرگش بود ما گفتیم به
برکت اون کارش اونو شفا بدیم تا یه فرصت دیگه داشته باشه که تغییر کنه ....
فرشته ها با تعجب گفتن : پس خدایا اون عابد و زاهد چی ، اون که دوست خودت بود ، چرا
نگذاشتی به آب شیرین بخوره ...............
خداوند فرمود : اون عابد مرد ، اون همون شب وقت مرگش بود اما خودش خبر نداشت .. اون
هر شب در حال عبادت و رازو نیاز بود و امشب که خیلی هم گرسنه بود اگر اون آب رو میخورد
به خواب میرفت و در حالت خواب پیش ما می آمد ، ما گفتیم امشب کمکش کنیم و نگذاریم
اون آب را بخوره تا در همان حالت رازو نیاز به درگاه ما بیاد .............
نظرات شما عزیزان: